باران آرزوهایم

اینجا داشتی انگشتات رو که چه عرض کنم کل دستت رو میخوردی که ازت عکس گرفتن خشکلی من

بارانم مامانت همین الان انلاین شد کلی هم خندیدم از خودم.اینم عکس دیروز اخرین تفریحتون با خاله فاطمه تو و مریم هست.مریمینا هم امروز رسیده بودن شیراز.الان دایی سیاوش تو و عمو سیاوش من اینجا خونه ی ماست کلی سر شام با هم خندیدیم گلکم جای شما خالیه اینجا.
دوست دارم...

سلام بارانی من امیدوارم حالت خوب باشه خشکلی من که یه  روز و نیمی میشه نه با مامانیت نه با مریم که نمیدونم اومدن شیراز یا نه ارتباط نداشتم واسه همینم نتونستم پست بذارم برات عشقم.ببخشید واقعا هم سرم شلوغ بود هم مامانیت اانلاین نمیشه که پست بذارم حالا اگه اخر شب انلاین شد ازش عکس میگیرم میذارم برات گلی.راستی گلم یادم رفت بگم اگه بخواهیم باران رو به زبان ژاپنی تلفظ کنیم چون اسم خارجی میشه واسه اونا بادان تلفظ میشه البته ن هم خیلی خیلی مخفف میشه در اصل در زبان اونا ن حرف بی صدا هس خیلی جالبه حالا یکم بزرگتر که شدی مثلا سه یا چهار سال که اوج یادگیری هست و خوب میتونی صحبت کنی با هم زبان های مختلف از ملیت های مختلف رو کار میکنیم کلاس زبان انگلیسی هم که حتما باید بری دیگه میشه نور الا نور حتی فکر کردن بهش هم خوشحال و ذوق زده میکنه.راستی پریا هم به ژاپنی پدیا تلفظ میشه خیلی خنده داره با نوشتن نمیشه درست گفت ولی خودم داشتم تمرین میکردم کلی خندیدم.  مریم هم به ژاپنی این طوری تلفظ میشه مادیم تلفظ میشه.

دوستت دارم بارانی کلی......بوووووس

راستی این همون پسته مهدیه جون.اها راستی مهدیه هم به ژاپنی این طور تلفظ میشه ماهدیو البته چون yبا eجفت نمیشه ستیا گلی هم اسم خوشکلش این طوری تلفظ میشه ستیا

همه تونو دوس دارم خداحافظتون باشه.....

سلام بارانی.تو از وقتی واکسن چهار ماهی تو زدی همه ش مامانیت بهت قطره استامینافون میده میخوری میخوابی این عکسه رو هم صبح تا حالا کلی گفتم تا مریم گرفته فرستاده واسم.دوست دارم خشکلکم.
بووووووووس عشقم خداحافظ.

اسمت را هرگونه بنویسم زیباست...
با هر زبانی بگویم زیباست....
چهره ات مانند باران ارام است...
قلبت مانند باران رعوف است...
مهربانم نمیدانم با چه زبانی بگویم اما میدانم که دوستت دارم.

امروز وقتی داشتم از کلاس زبان برمیگشتم تو ماشین عمه فاطمه یا همون خاله ی باران که دستمون بود این کارت سالن زیبایی رو دیدم اول فک کردم نوشته سیتا اما بعد فهمیدم نوشته ستیا کلی خوشحال شدم.ازش عکس گرفتم و گذاشتم گفتم شاید برای مهدیه جون هم جالب باشه

الهی فدات شم که از همین الان مثل مامانت عاشق کتابی.

سلام بارانی من.دیروز واکسن چهار ماهگی تو زدی البته باید زودتر میزدی اما مامانتینا هرجا گشتن نتونستن پیدا کنن همه جا تموم کرده بوده که چیز خیلی غیر عادی هس نباید تموم میکردن اما خوب در هر صورت بالاخره دیروز زدی و همه ش خواب بودی مامانتم نذاشته کسی بیاد تو اتاق ازت عکس بگیره چون بد خواب میشدی.
این عکسه هم مال امروز صبحه