باران

باران جان تا این لحظه 9 سال و 1 ماه و 11 روز سن دارد

خاطرات شیراز باران و رفتنش

سلام به دخترعمه ی خشکلم

عزیز دلم امیدوارم حالت خوب باشه.شما روز بعدش نرفتید و بلیتتون رو کنسل کردید و چن روز موندین یه شبم اومدین خونه ی ما ولی سریع رفتین چون میخواستین برین خونه ی دایی باباییت.

خونه ما که بودین نه ولی بعدش موهاتو کوتاه کرده بودی خیلی شبیه تربچه شده بودی.

ای جانم ستیا و باران با هم مو کوتاه کردن چه جالب

بعدشم که رفتین غلات کلی بهتون خوش گذشته

جمعه هم که برگشتین خونتون من دیروز اومدم شیراز مریم این عکسا رو بهم داد حالا اگه بازم عکس داشتی به مامانت میگم بفرسته برام بذارم برات خشکل.

دوستت دارم دخترعمه ی خشکلم بووووووووووووووووووووووووس بابای عشقم


تاریخ : 31 شهریور 1394 - 06:01 | توسط : پریا | بازدید : 1118 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

I'm happy

سلام کوچولوی من که داری بزرگ میشی.

دوروز پیش هوا بارونی بود ما هم تازه رسیده بودیم شیراز اومدیم خونه ی مامان جون زیور تا یه سری بهشون بزنیم.

فک کنم دور و ور ساعت 7 بود که زنگ در به صدا دراومد.

مامان جون درو باز کرد شما بودین

هیچکس باورش نمیشد اخه از قبل خبر نداده بودین.گفته بودین میخواین بیایین اما نگفته بودین دقیقا چه روزی.مامان و بابات میخواستن ما رو غافلگیر کنن.

خلاصه همه خوشحال شدن به خصوص من.

بعد از سلام و احوال پرسی مامانیت بردت بالا تا عوضت کنه ما هم از ذوقت اومدیم.منم عکس بارونت کردم

بعد لباس پوشیدی

بردیمت پایین تشنه ت بود مامانیت داش بهت اب میداد ازت عکس گرفتم.

این کاور گوشی مریمه چون باب اسفنجی بود میگرفتیم جلوت خوشت میومد.

اینجا هم بغل باباییت بودی.

اینجا قبل از اینه که غذات اماده بشه.

دیگه داشتی غذا میخوردی

از پیشبند بستن هم متنفری مامانت چن لحظه برات بست بعد دوباره بازش کرد.

بعد از غذا هم رفتی سراغ مطالعه

بعد از اونم خاله فاطمه ت بردت بالا خوابوندت.

فک کنم یه ساعت بعدشم بیدار شدی مریم اوردت پایین.

دایی عبدی ت هم اومد همه جمع بودیم.

به قول شاعر

اون شب چه شبی بود شب مراد بود اونشب.

خخخخخ....

بعدشم متاسفانه من دلدرد گرفتم زود اومدیم خونمون.

از یه طرف خوشحالم چون ممکنه امروز بیایین خونمون.

از یه طرف ناراحتم چون ممکنه نیایین.

و ناراحت تر اینکه فک کنم فردا بر میگردین تهران چون از قبل بلیت گرفته بودین.

به هر حال خوب بود که دیدمت خشکلم.

دوستت دارم بووووووووس.

خداحافظ...


تاریخ : 20 شهریور 1394 - 04:03 | توسط : پریا | بازدید : 776 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

عکسای باران طی 5 روز گذشته

سلام باران خشکلم

اینم عکسای خشکلت تو این 5 روز

این پست از زبون باران

سلام دوستای خوبم.

یه چن تا عکس گرفتم گفتم بذارم شما هم ببینینشون

من و مامانی توی ماشین

من در حال سرسره خوردن در پارک جنگلی چیتگر.

تو بغل باباییم

من و خاله مریم دوست مامانیم

دوباره من و بابا

بازم من و مامان

بچه ها بچه ها خبر خبر من یعنی باران از الان دیگه میتونم به جز شیر مادر غذاهای مناسبمو بخورم هوراا

تازه بلدم خودم قاشقمو بگیرم

به به چه قدر خوشمزه بود.

من وقت خواب

موهامو ببینین

دوستون دارم دوستای خوبم تا بعد.........


تاریخ : 12 شهریور 1394 - 07:41 | توسط : پریا | بازدید : 991 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

من با قاشق اب مینوشم

من با قاشق اب مینوشم

جیگری مامانیت میگه از ابتدای پنج ماهگیت با قاشق اب میخوری الهی فدات شم که به من رفتی اخه منم سه یا چهار سالم که بود اب رو با قاشق میخوردم.
دیگه عکس ندارم
دوستت دارم خشکل بوووووس بای
تاریخ : 05 شهریور 1394 - 07:37 | توسط : پریا | بازدید : 894 | موضوع : فتو بلاگ | 4 نظر

باران و پتوی فیلی

باران و پتوی فیلی


تاریخ : 05 شهریور 1394 - 07:36 | توسط : پریا | بازدید : 779 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

سرزمین عجایب

سلام بارانم.

امروز با مامانیت و باباییت و زنعموت و اواگلی رفته بودین سرزمین عجایب.اون عکسه هم که با موهای ابشاری ازت گرفته بودن قبل از رفتنتون بوده.یه چن تا عکس مامان گلیت واسم فرستاده تا برات بذارم تو وبت.

باران و مامان توی شهر بازی

در حال نگاه کردن به اوا گلی

تو این عکسه توی شهر بازی خوابت گرفته بوده ای خدا چه قدر این دخمل ما خوابالو هس.باران به بابات رفتی اخه باباتم توی کنسرت خوابیده بوده پارسال که تو توی شکم مامانیت بودی.

راستی باران مامانت فک کنم 15 دقیقه پیش بود که داشت وبلاگت رو میدید به تو هم نشون داده بوده میگه خیلی ذوق کردی.خوشحالم که خوشت اومده جیگری

دوستت دارم جیگری بای


تاریخ : 05 شهریور 1394 - 07:14 | توسط : پریا | بازدید : 738 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

نی نی مون بغض کرده

نی نی مون بغض کرده


تاریخ : 05 شهریور 1394 - 06:59 | توسط : پریا | بازدید : 1699 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

موهای ابشاری باران

موهای ابشاری باران

موهای دخملیمون اندازه ای شده که میشه ابشاری ببندیش هوررررا
تاریخ : 05 شهریور 1394 - 06:57 | توسط : پریا | بازدید : 651 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

تولد امام رضا مبارک

 

کاش من یک بچه آهو می شدم

 

می دویدم روز و شب در دشتها

 

توی کوه و دشت و صحرا روز و شب

 

می دویدم تا که می دیدم تو را

 

...

 

بهترین شادباش ها تقدیم به شما،

 

بمناسبت میلاد امام علی بن موسی الرضا(ع)

 


تاریخ : 05 شهریور 1394 - 06:21 | توسط : پریا | بازدید : 679 | موضوع : وبلاگ | یک نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی